1. دپرشن شدید
2. جان از قالب به در بودگی کنترل ناپذیر"
کتاب را بوسه باران کردم. سفت گرفتمش توی بغلم، و با لبخند گل و گشادی خوابیدم که تا صبح روی لبم بود.
پ.ن. بی ارتباط به متن کوت شده: لازم می بینم درودی هم به روان والتر بنیامین بفرستم.
... من و پیا "زنهای آزادی" بودیم . زنهای آزاد –عبارتی که خارج از گیومه بی معنا است. پیا نقاش بود ، من نویسنده. در زندگی ما چیزهایی بیشتر از مردها وجود داشت؛ کارمان،سفر، دوستانمان. پس چرا زندگی ما انگار به توالی پایان ناپذیر ترانه های غمگین در باره ی مردها تقلیل یافته بود؟ چرا زندگیمان به تور کردن مردها تنزل پیدا کرده بود؟ زنهای آزاد واقعی کجا بودند؟ آنهایی که زندگی شان را به خیز برداشتن برای این مرد و آن مرد نمی گذراندند، که با و بدون مردها احساس کمال می کردند؟ از قهرمانان متزلزلمان کمک می خواستیم- اما بیا و بیین! سیمون دوبوار هیچ وقت بدون اینکه از خودش بپرسد سارتر چه فکر می کند؟ قدم از قدم برنداشته! لیلیان هلمان می خواست قدر دشیل همِت مرد باشد تا دشیل همانطوری دوستش داشته باشد که خودش را دوست دارد. آنا وولف ِ دوریس لسینگ به ارگاسم نمی رسد مگر اینکه عاشق طرف باشد که این هم به ندرت حادث می شود. بقیه هم – زنهای نویسنده، زنهای نقاش- بیشرشان کمرو، اسکیزوفرنیک و تحت درمان روانکاوی بوده اند. در زندگی واقعی شان خجول بوده اند و تنها جایی که شجاعت به خرج داده اند در خلق آثارشان بوده. امیلی دیکنسون، برونته ها، ویرجینیا وولف، کارسون مک کالرز،... فلنری اکانر که طاووس پرورش می داده و با مادرش زندگی می کرده، سیلویا پلات هم که سرش را کرد توی فر اسطوره ! جورجیا اکیف هم تنها در صحرا، انگار که تنها بازمانده باشد. چه گروهی! همه خشن، مستعد خود کشی، غیر عادی. ... تقریبا تمام زنانی که می پرستیدیم یا خودکشی کرد بودند یا پیر دختر بودند.آخرش به این جا ختم می شد؟ ...
این طورها بود که ما همچنان به جستجوی مردان ناممکن ادامه می دادیم. پیا هیچ وقت ازدواج نکرد. من دو بار ازدواج کردم- اما جستجو همچنان ادامه داشت...
ترس از پرواز/ اریکا یانگ