۲۷ مهر ۱۳۸۹

once for ever

سفت و سخت و قاطع گفته ام بارها این دوره تمام که بشود به هیچ ینگه دنیایی نمی روم برای پست داک. که بسم است این همه خواندن و نوشتن و مانتو مقنعه پوشیدن، امروز این دانشگاه دنبال این مشاور فردا آن پژوهشگاه دنبال آن مشاور، که دلم می خواهد ول کنم درس و کتاب و این کلمه ی حال به هم زن پژوهش و بروم چند ماهی یک وری باد بپیچد توی موهام. حالا امروز ظرف که می شستم خودم را دست گیر کردم در حین ارتکاب جرم: که بروم کجا برای پست داک بهتر است؟ کانادا یا اروپا؟ که وقتی برگردم یعنی آبها آنقدر از آسیاب افتاده که بشود جایی زبان/ جنسیت و تحلیل گفتمان انتقادی بگویم؟
رسمن حالم از خودم به هم می خورد! اعتیاد شاخ و دم دارد؟

۱ نظر:

شيلان گفت...

خستگي ها كه نمامي ندارد از اين همه دست و پا زدن و به هيچ جا نرسيدن
منم هواي يك باد درست حسابي لاي موهايم دارم . هوايي ترم كردي