۱۳ فروردین ۱۳۸۹

بوتیمار

چه لازم است بگویم
که چه مایه می خواهمت؟
چشمان ات ستاره است و
دلت شک.
*
جرعه ای نوشیدم و خشکید

دریاچه ی شیرین
با آن عطش که مرا بود
برنمی آمد
می دانستم.

چه لازم بود بگویم
که چه مایه می خواستم اش؟
شاملو/ مدایح بی صله

پ. ن. بماند برای کسی که هیچ وقت باور نکرد چه مایه می خواستمش...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

........

اینو با لطف و آشتی عمومی کن و بعدا اگه شد درباره مضمون " اندوه نا شده ها "صحبت خواهیم کرد. مفصل و تحلیلی .
.............

Afsaneh گفت...

salam, az google reader baa ur blog Ashnaa shodam, ehsaasaate zanaanatoonoo dust daaram,
bargharaar baashid va shaad :-)