۱۸ آبان ۱۳۸۸

نا به گاه

این کلاف سر در گم که از من می بینی گناه من نیست، گناه هیچ کس نیست. گناه هیچ کس نیست که هیچ کدام از مردهای زندگیم وقت باید نبودند و نابگاه تمام قسمت من بوده از عشق که نه، رابطه های ساده ی انسانی هم!

۳ نظر:

ناشناس گفت...

اصولا تا وقتی عنصر - تشخیص قبل از اقدام - در انسانها فعال نشه هیچ کسی در اون موقعی که شما بهش می گین - وقت باید - حضور بهم نخواهد رسانید .
البته اعتراف می کنم بنده به عنوان یه مرد اینقدر درگیر تشخیص هستم که تا حالا هیشکی رو گیر نیاوردم که تشخیص بدم در وقت باید به درد می خوره یا اینکه نه .
امیدوارم بی کسی بی حد من یه نمه دلتونو خنک کرده باشه . که ببینی بی کس تر از خودتم هست که بگی الهی شکر بابا.

شقایق گفت...

ناشناس عزیز!
من از اون دسته آدمها نیستم که با دیدن بدبختی دیگرون احساس خوشبختی کنم. هنوز اونقدرها حقیر نشده ام.

ناشناس گفت...

قربونت برم! صبح توی راه داشتم به تو و این کامنتی که اینجا گذاشتم داشتم فکر می کردم چون می دونستم انگاره های ذهن آدمی مثل شما به حرف من این جواب رو می ده .
ببین ! احساس خوشبختی از بدبختی دیگران به معنی خوشحال شدن از بدبختی دیگران نیست .
چیزی که بنده ی حقیر می خوام بگم یعنی اینکه می شد که شرایطت و کلافت از این هم پیچیده تر بشه و مثل کلاف من بشه اما نشده ... مثلا می شده مثل من هشتاد تا بخیه بخوری اما سه تا بخیه خوردی ... وقتی با این رویکرد به زخم ها و بخیه ها نگاه کنی می بینی که احساس خوبی بهت دست می ده.
باز هم می گم : این احساس خوب به خاطر این نیست که من هشتاد تا بخیه خوردم به خاطر اینه که شکر خدا شما به جای هشتاد تا بخیه فقط دو تا بخیه خوردی . نظرت چیه ... دو تا بهتر از هشتاد تا نیست ؟ بهت بخاطر حجم کم بخیه هات تبریک می گم ...