۱۳ شهریور ۱۳۸۸

سفر 2

داداش بزرگه با دوست دخترش به هم زده.
عصبانی برگشته می گه: " حکایت منو این دختره شده حکایت آش نخورده و کون سوخته"!

هیچ نظری موجود نیست: