۲۸ مرداد ۱۳۸۸

اعتراف

همه ي اين" هيچ كس به من/ براي من..." هايي كه امشب گفتم راست راست بود! همه ي همه اش اعتراف من بود به اينكه كمك مي خواهم! به شوخي گفتم و خنده!اما...
گلايه نخوان اين را! كه با تو حكايتي ديگر است؛ اما اين جا كسي هست كه صداي پيام نيمه شبش را هيچ كس نشنيد...

۱ نظر:

برزگ گفت...

هیچ کس هست که اندیشه ی گلها را از سرخ وکبود
بنگرد صبح در آینه ی رود
یا یکی هست درین خانه که همسایه شود
بر لب ساحل بدرود و درود!