۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸

اعتراف

بساط مقاله نگاری رو پهن کردم رو میزی که بعد این دو هفته که دوباره با دانشگاه آشتی کردم شده پاتوقم...
5 ساعت بعد...
4 تا لیوان نسکافه خورده بودم، یه پپسی، دو تا پچ پچ!
4 تا داستان کوتاه خونده بودم، قریب یه گیگ موسیقی گوش داده بودم، و 60 صفحه از کتابی که درباره ی جنسیت و هویت بود و کاملا بی ربط به مقاله ی فعلیم...
مقاله ام...
مثل مرده رو دستم مونده...
آقا من توانمندی نوشتن مقاله ندارم! چی کار کنم؟

۱ نظر:

گورنوشت گفت...

مقاله ات چیه؟ بگو شاید یه کمکی از دست بر اومد :)