۳ اردیبهشت ۱۳۸۸

دسکتاپ

دکمه پاور رو زدم؛ پس ورد رو وارد کردم؛ تا ویندوز بالا بیاد لباسهام رو زدم به چوب لباسی . گذاشتم تو کمد - چه کارها!!!- و تمام مدت پشتم به لپ تاپ بود. یه مرتبه برگشتم دیدم داری نگام می کنی با یه خنده ی مست! جا خوردم! اما بعد نیشم باز شد تا بناگوش، شاید هم یه کم اون ورتر. هیچ یادم نبود وقتی داشتم با اخم و تخم -به فتح ت-* می رفتم سر کلاس، دسکتاپ رو عوض کردم. آی خستگیم در رفت، آی!

* من یه خواننده دارم که علاقه ی ویژه ای به بد خوندن داره؛ شما این توضیح رو به خودتون نگیرید!

هیچ نظری موجود نیست: