۹ فروردین ۱۳۸۸

ترانه های زندان بان

- کجا می روی زندان بان زیبا
با این کلید آغشته به خون؟
- می روم آن را که دوست می دارم آزاد کنم
اگر هنوز فرصتی به جای مانده باشد.
آن را که به بند کشیده ام
از سر مهر، ستمگرانه
در نهانی ترین هوسم
در شنیع ترین شکنجه ام
در دروغ های آینده
در بلاهت پیمانها.
می خواهم رهاییش بخشم
می خواهم آزاد باشد
و حتا از یادم ببرد
و حتا برود
و حتا باز گردد و
دیگر بار دوستم بدارد
یا دیگری را دوست بدارد
اگر دیگری را خوش داشت.
و اگر تنها بمانم و
او رفته
با خود نگه خواهم داشت
همیشه
در گودی کف دستانم
تا پایان عمر
لطف پستان های الگو گرفته از عشقش را.

*ژاک پره ور/ ترجمه ی شاملو
پ.ن. روزی پست مفصلی خواهم نوشت از بلاهت پیمانها! روزی که اینقدر عصبی نباشم...

هیچ نظری موجود نیست: