۱۳ اسفند ۱۳۸۷

تبی که تکرار نشد

پسم می زد! پسش می زدم! به خود می خواندم! با خود می خواندمش! می راندمش! به بر می گرفتمش! داد می کشیدم! باش به بستر می رفتم! سر کشی می کردم! تن می زد! رهایش می کردم! دست از سرم بر نمی داشت! می خواندمش! می خواندمش ! و باز پس می رفتم و نگاه می کردم! ازاینکه دست در دست کسی باشد یا کسی ازش بگوید روانی می شدم! از آن خودم می خواستمش!
آه!
زمستانی بود که درگیر دوراس بودم!

هیچ نظری موجود نیست: