۲۰ دی ۱۳۸۷

چهل و سه غروب یک جا



کجا خوندم که نوشته بود شهری که رودخونه نداره، شهر نیست؟

این غروب کارون،اگه نگم بیشتر، راست چهل و سه تا غروب از من غمزده رفع دل تنگی کرد. منی که این سفر رو رفتم واسه همین غروب

تهران جای موندن نیست...تهران شهر نیست که! رود های قرمز و سفید این شهرکاری جز القای تشویش و اضطراب ندارن

۱ نظر:

برزگ گفت...

اعتراف می کنم که مثل سگ پشیمونم که چرا منم نیومدم.راست میگی اون گوی شعله ور فقط اونجاست که نارنجی رو معنا می کنه و طیف رنگی آبی نیلی قرمز و انقدر فرود میاد تا دلتو رام کنه فراموش کنی تا همین چند ساعت پیش چه می کشیدی از تابش لا مروتش.
همه ش هم همون لحظه ست.غروب وطلوع.اما به درازای عمر
خودشو حک کرده.43 غروب اما...
چقدر دلت ....