۲۳ آذر ۱۳۸۷

ماکزیم سوم

می پرسه: خوبی؟
می گم: اون شبی که فرداش امتحان هندسه 2 داشتم یادته؟
پ.ن.خدا پدر مادر گرایس رو حفظ کنه!

۲ نظر:

برزگ گفت...

سلام عزیزم.
همین امشب فقط،امشب فقط...
چه حالی کنی فردا!

برزگ گفت...

ریه هاتو واسه یه نفس عمیـــــــق...
آخ هلاکتم که دست هاتو تو هوا ول
بدی وببری بالا وخستگی همه ی این سالها رو ابر آسمونا کنی،ببین خیلی
پستی که دل خنده ی اون لحظه تو من نمی بینم.
می فشارمت با ماچ.