۱۱ آذر ۱۳۸۷

قبله اهل دل منم، سهو نماز می کنی!

روزگار عاشقیت و شیفتگی و جیغ با حافظ کم نداشته ام. اینقدر بوده که این کتابی که با خودم از خانه آوردم را رویم نشود دوباره برگردانم. اما ... اما بلایی که سعدی سرم می آورد راستش حافظ هیچ وقت سرم نیاورده! همیشه ذوق زده ام می کند!خباثتی که این آدم دارد با رندی حافظ فرق می کند!دوست تر می دارمش! خیلی!

پ.ن. راستش اصلا نمی دونم چرا همچین قیاسی کردم! چرا این دو تا؟نمی دونم!

۴ نظر:

Amir گفت...

از مدل ِ فارسی نوشتن و کلمات مورد استفادت خوشم اومد...
خیلی قشنگ بودن...

Amir گفت...

خب راستش این اولین بار ِ که من اومدم تو وبلاگت.. خب آخه نمی شناسمت...
همین جوری رهگذری سر ازش در آوردم..
چند تا از پست هاتو خوندم و از جمله بندی هاتو همین طور پست هات خوشم اومد...

Amir گفت...

ای بابا....
عجب گیری کردیما...
بابا، یکی نیست بگه که این پست خنده دار نیست که..
D:

شقایق گفت...

ببین! آره راست می گی اون پست خنده نداشت اما آخه اون جوری که نوشته بودی طنزش خیلی توپ بود!