۲۴ شهریور ۱۳۸۷

یه واژه بابایی!

مرده کودکانه گی لحظه مواجهه با یک واژه جدیدم. شیفته لحظه کشف یک عادت زبانی که شیطنت دقیق شدن تو حرف زدن یه آدم رو از پی داره. عاشق اینم که یه کلمه ای یا اصطلاحی بپرونم و ببینم که طرف مقابلم نمی فهمه و اونوقت کیف عالم رو ببرم که این یه واژه ی خاصه،همه نمی فهمنش.
تو تمام این سالها که این مرض رو پیدا کردم، که افتادم تو خط کلمه ها و به ریخت و معنا و بعضی وقتها بد ذاتی شون فکر کردم، کلی کشفیات به هم زدم. کلی کلمه محبوب دارم برای خودم. کلی اصطلاح شخصی، کلی فحش نیمه خصوصی و کلی کلمه مهم که باهاشون یه مرز اساسی می کشم بین خودیها و غیرخودیها.( منم برا خودم یه پا دیکتاتورم)
اما هدف از نوشتن این پست گفتن اینها نبود؛ ادای دینی بود به واژه عزیز " تنگیدن" با کسر ت! تا اونجایی که من جستجو کردم این واژه برای خیلی ها "نامانوسه". ترجیح می دن به جاش بگن پول خراب کردن یا پول حروم کردن!این واژه به ویژه وقتی به کار می ره که پول رو بدی بالای کالایی که در عرف حماقت محسوب می شه!!!!!!!!! .(نوارو سی دی و کتاب مثلا)اما این معادلها به صرف معادل بودنشون هیچ لطف و خباثت و شیطنت این واژه رو نمی رسونن. برای من این یه واژه خاصه چون بابا با اون لهجه خاص و صدای خاص ترش یه جوری اداش می کنه که آدم یه جا همه ی کلمه به دلش می شینه. اینم یه دلیل بیشتر نداره: اون تنها کسیه که می فهمه تنگیدن یعنی چی و چه لذتی داره.منم می فهمم!این بزرگترین درس اقتصادیه که ازش گرفتم.

هیچ نظری موجود نیست: