۷ شهریور ۱۳۸۷

فقد

محرومیت آدم رو آسیب پذیر می کنه. اینو با همه وجودم حس کرده ام. این روزها دارم با هزار جور محرومیت سر و کله می زنم: محرومیت از مهر، امنیت، یه آغوش مطمئن، ذهن آزاد ،حتی خواب. مصیبت اینجاست که تا چند وقت قبل همه اینها جزو دارایی هام محسوب می شدند. دست و پام بد جور بسته شده. خوب که فکر می کنم می بینم خیلیشون مدیون بودن تو بود!حضور پررنگ و محکمی که بود اما مدتهاست ازش یه خیال مونده و کرورها کرور خاطره
حالا باید بشینم خط به خط نداشته هام رو جریمه بنویسم به خاطر اشتباه نکرده ی امشب
کاش امشب نگفته بودی بیا پیشم

هیچ نظری موجود نیست: