۱۷ مرداد ۱۳۸۹

برف

زردها بی خود قرمز نشدند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خود بردیوار.
صبح پیدا شده از آن طرف کوه ازاکو اما
وازنا پیدا نیست
گرته ی روشنی مرده ی برفی - همه کارش اشوب-
بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار.

وازنا پیدا نیست
من دلم سخت گرفته است از این
میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک
که به جان همه نشناخته انداخته است:
چند تن خواب الود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار.
نیما
با صدای فرهاد بشنوید
*یادمان حال و هوای زمستانی من وسط مرداد/ سالی شد امسال

۱ نظر:

panjaryman گفت...

سال بد، سال باد، سال اشک، سال شک... سالمون سال زمستونی و تاریکیه، بحث ماه نیست.
درسته که وازنا پیدا نیست، ولی من میگم، تا شقایق هست، ما هم هستیم ;)
(با صدای خودتون بخونید).