تو خونه، حالا من و این سه تا پسر یه گَنگ هستیم که بیشتر از همه چیز شبیه گروه چهار نفره ی دالتون هاست! دیشب آخر شب رفتیم لات بازی دم در مرکز خرید نزدیک خونه مون! شرح لات بازی دیشب بماند اما اتفاق مهم زمین خوردن وحشتناک من بود وسط بلوار که دست و پای چپم رو کلن به فاک فنا داد. توی راه برگشت توی کوچه پس کوچه ها که می زدیم می اومدیم تموم دق دلی صبح تا عصر جمعه رو جیغ و فریاد زدم و گریه کردم با صدای بلند. امروز هم که همه ی کارهامو تعطیل کردم واسه خاطر زخمهای دست و پا و کوفتگی تنم و توی تختم موندم. تمارض نیست این اسمش، چون خیلی درد دارم اما گاهی خیلی کیف می ده آدم واسه درد ذهنی اش یه مفر جسمی پیدا کنه! داد بکشه از درد! لَخت بیفته توی جا ... از درد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر