گمان می کنم وقتی روزهای خوبشان سهم تو نیست به خاطر این نیست که تداعی روزهای بدی ... این تحلیل کمی خشنه ! یعنی اونا یادشونه تو روزهای خوب کمک شون می کردی اما حالا چون یاد اون روزای بد می اندازیشون دیگه نمی خوان روتو ببینن ! یه خورده بدبینانه و ناراحت می زنه این تحلیل ؟ نه ؟ اینطور نیست ؟ گمان من اینه که اونا تو روزای خوبشون به خاطر این آدما به یادشون نمیاد چون "کمک نمی خوان" . در این تحلیل آدما دو دسته ان . آدمایی که "کمک می خوان" و آدمایی که "کمک نمی خوان" . گمان کنم من و شما جزو اونایی هستیم که رومون نمی شه کمک بخواهیم اما اگه دستمون برسه کمک می کنیم . دوستانی که کمک می خوان توی روزهای بد به آدم زنگ می زنن پاشو بیا . اما تو روزهای خوب کمک نمی خوان . بعد آدم خورد خورد شک می کنه . اونم روزهایی که خودش روزگارش بده . می گه پس چرا دوستایی که من تو روزای بدشون پیششون بودم الان نمی یان تو روزای بد من پیش من باشن . ولی تفاوت منو و تو اینه که ماها دستمون نمی ره زنگ بزنیم به اونا بگیم پاشو بیا . اما اونا تو اون دسته ان و راحت این زنگو می زنن . این فرق آدمای "دهنده" و " گیرنده " است . دلیلش چیه این حالت دهنده گی و نداشتن خاصیت گیرندگی ؟ چه می دونم ؟ ... شاید نگرانیم نه بگن . شاید نگرانیم که اون قالب مقاوم و اون کسوت سنگ زیرین آسیا بودنمون بشکنه . به عقیده این بنده ی کمترین شما هم مثل بنده تمرین کمک گرفتن ندارید. شاید به نظر می رسید کانسپت مطلب شما چیز دیگه ای باشه و من چیز دیگه ای گفتم . اما به نظر من موضوع این مطلب تو دوتا لایه اون ور تر همین موضوع توانایی تقاضای کمکه .
۲ نظر:
من با اینکه خودم هیچوقت رفیق خوبی نبودم، نه برای روزهای شاد، نه غم، چقدر دلم ازین رفیق ها میخواد
گمان می کنم وقتی روزهای خوبشان سهم تو نیست به خاطر این نیست که تداعی روزهای بدی ... این تحلیل کمی خشنه ! یعنی اونا یادشونه تو روزهای خوب کمک شون می کردی اما حالا چون یاد اون روزای بد می اندازیشون دیگه نمی خوان روتو ببینن ! یه خورده بدبینانه و ناراحت می زنه این تحلیل ؟ نه ؟ اینطور نیست ؟
گمان من اینه که اونا تو روزای خوبشون به خاطر این آدما به یادشون نمیاد چون "کمک نمی خوان" . در این تحلیل آدما دو دسته ان . آدمایی که "کمک می خوان" و آدمایی که "کمک نمی خوان" . گمان کنم من و شما جزو اونایی هستیم که رومون نمی شه کمک بخواهیم اما اگه دستمون برسه کمک می کنیم . دوستانی که کمک می خوان توی روزهای بد به آدم زنگ می زنن پاشو بیا . اما تو روزهای خوب کمک نمی خوان .
بعد آدم خورد خورد شک می کنه . اونم روزهایی که خودش روزگارش بده . می گه پس چرا دوستایی که من تو روزای بدشون پیششون بودم الان نمی یان تو روزای بد من پیش من باشن . ولی تفاوت منو و تو اینه که ماها دستمون نمی ره زنگ بزنیم به اونا بگیم پاشو بیا . اما اونا تو اون دسته ان و راحت این زنگو می زنن . این فرق آدمای "دهنده" و " گیرنده " است . دلیلش چیه این حالت دهنده گی و نداشتن خاصیت گیرندگی ؟ چه می دونم ؟ ... شاید نگرانیم نه بگن . شاید نگرانیم که اون قالب مقاوم و اون کسوت سنگ زیرین آسیا بودنمون بشکنه . به عقیده این بنده ی کمترین شما هم مثل بنده تمرین کمک گرفتن ندارید. شاید به نظر می رسید کانسپت مطلب شما چیز دیگه ای باشه و من چیز دیگه ای گفتم . اما به نظر من موضوع این مطلب تو دوتا لایه اون ور تر همین موضوع توانایی تقاضای کمکه .
ارسال یک نظر