۲۲ دی ۱۳۸۸

تصادف

کاش می توانستم بگویم: لابد که این یک طرفه شدن ناغافل همراه و باز نشدن بلاگر حکمتی داشته. اگر این خط در شب کذا یک طرفه نبود و این بلاگر در ساعت باید باز می شد؛ در آن ساعت خاص من اگر مهمان نبودم و در آن شب سرنوشت ساز آرام بخش نخورده بودم و خوابم نبرده بود! اگر در آن بعداز ظهر جهنمی گذرم به آن مرکز خرید نیفتاده بود یا...
من که به قضا و قدر هیچ اعتقادی ندارم."الخیر فی ماوقع" هم که برایم در حکم فحش ناموس است. این است که نشسته ام به خیال بافی. اما این اگرها هر کدامشان نبودند ...فحش می دهم به تمام این تصادف ها و نبودنها و بودنهای بی وقتم!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

واقعیت با توقع تان تطابق نداشته؟ ... اما عزیز ! آنچه که رخ داده به قصد عداوت با شما رخ نداده . نمی شود گفت یک طرفه بودن خط در آن شب بر بن دشمنی و عداوت بنیان شده. اما . اما . اما . اما اگر زبانم لال به قصد عداوت هم بوده و طرح آن از نفطه ای از غبب بر پایه عداوت ریخته شده باور کن حیرت وجود اراده ای که بتواند به شکلی غیبی با ما عداوت کند آنچنان خیره کننده و به زانو درآوردنده است که باز هم باید آن را پذیرفت.دست کم نباید به آن کینه ورزید . دست کم .