۱۰ آبان ۱۳۸۸

شما را به خدا

یکی به گوش من چیزی از خود زندگی بگوید... دورم کند از سیاست و ادبیات و کتاب و فیلم و موسیقی و درس و دانشگاه...

۶ نظر:

مهرنوش گفت...

گوش بدي ميشنوي... بايد كتاب و فيلم و ... اينا رو گذاشت كنار يه مدتي...
اينا همشون.. درباره.. زندگي ان...
زبون زندگي فرق داره!

ناشناس گفت...

توفان بزرگ تری در راه است. زندگی تا خرخره به ریزه مرگ ها، مبتلا شده. نمی شود پناهی پیدا کرد. فقط می توان به همین اکتفا کرد که در توفان، تنها مکانی که برایند نیروها صفر می شود و می شود گفت آنجا امن است، همان چشم توفان است!

علی گفت...

بیا با هم بریم بیلارد بازی کنیم پایه ای؟؟
اونم با یه ظاهر خفن جلف....
با سیگار و ...

صفا گفت...

یه شعری بود که میگفت چون حقیقت رو ندیدن ....خلاصه "ره افسانه زدند"حالا بماند که تن شاعر رو تو خاک لرزوندم ولی حق با توست ما زندگی رو گم کردیم یا شاید اصولا هیچوقت افتخار آشنائی با ایشون رو نداشتیم!!برای همین دنبال یه جایگزین میگردیم....ولی باور کن این تنها راهی هست که برامون باقی گذاشتن..باور کن که نمیشه از چیزی که نمیشناسیش حرفی بزنی..

برزگ گفت...

پیش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چیزی بگوی!
استیصال...

سپیده گفت...

چقدر من تو را فهمیدم. چقدر