گاهي مرارت مي كشيم چيزي بسازيم خاص، يكتا، منحصر به فرد كه مال خود ِخودمان باشد و دست بالا يكي دو نفر كه شريك اين ساختن بوده اند. توضيح دادن اين يگانگي براي آنها كه نمي فهمندش ، كه از پيش مي دانيم كه نمي فهمندش چه چيزي به بار مي آورد الا صدمه زدن به يگانگي آن چيزي كه برايش عرق روح ريخته ايم؟ وا مصيبتا وقتي اين بنا رابطه اي بي مثال باشد. مي شود مثل يكي از همين دوستي هاي دوره اي،لابد با تاريخ مصرف كه آدمهاش در حكم آدم كه نه، متغير x اند و لابد قابل جايگزيني...
درد دارد تنم، روحم! درد دارد كه اينطور نوشتم و بله! به خودتان بگيريد اين پست را.
درد دارد تنم، روحم! درد دارد كه اينطور نوشتم و بله! به خودتان بگيريد اين پست را.
۱ نظر:
تو از مرارت نوشته ای و من می گویم شکنجه. اصلاّ نمی فهمم این تصور از کجا آمده که باید در مقابل آن چه برایش وقت صرف شده و حاصل تراش و حضور آدم هاست،بلافاصله دست به کار شد وبه فکر تصاحب افتاد. بابا! بعضی رابطه ها دونفری است، نفر سوم هودش را بکشد هم از آن سر در نمی آورد. از طرف دیگر خشونت در این جور مواقع اصلاّ بد نیست. با جدیت باید دفاع کرد از آن چه در نهان دل آدمی است.
ارسال یک نظر