اساسن وقتی حادثه ای یا رفتاری شدیدن تحت تاثیر قرارم می ده، اصلن نمی تونم ازش حرف بزنم. این شاید حمل بر محافظه کاری بشه،یا عافیت طلبی که اغلب می شه! اما واسه من ذات درده!
تا حالا از نزدیک دیدی؟(اعدام)من دیدم...سال 76 بود.توی میدون اصلی یه شهر کوچیک مرزی...از مطبم رفتم به یه درمانگاه دو طبقه...پاهاشون بسته بودن..البته قصاص نبود.به نظرم لواط یا مواد یا هر دو بود...من بیشتر برای اون دو تا ماموری که بشکه ها را از زیر پاها هل دادن دلم میسوخت...وظیفه هولناکی داشتن وگمان نکنم حق انتخابی داشتن....از اون به بعد هر وقت اعدام بود .مسیر مخالف میدون اصلی را میگرفتم ومیرفتم پیاده....
۳ نظر:
واجب کفایی محسوب میشه نه عینی. فعلن هونقدر می نویسن و میگن که لازم نباشه یکی مثل تو خودش رو مجبور کنه چیزی بنویسه یا بگه.
تا حالا از نزدیک دیدی؟(اعدام)من دیدم...سال 76 بود.توی میدون اصلی یه شهر کوچیک مرزی...از مطبم رفتم به یه درمانگاه دو طبقه...پاهاشون بسته بودن..البته قصاص نبود.به نظرم لواط یا مواد یا هر دو بود...من بیشتر برای اون دو تا ماموری که بشکه ها را از زیر پاها هل دادن دلم میسوخت...وظیفه هولناکی داشتن وگمان نکنم حق انتخابی داشتن....از اون به بعد هر وقت اعدام بود .مسیر مخالف میدون اصلی را میگرفتم ومیرفتم پیاده....
ترسا جان! شما میل منو گرفتی در مورد این کامنتت؟
ارسال یک نظر