۳ شهریور ۱۳۸۸

تولدمان مبارک!

سال پیش این روزها آماده می شدم برای ازمون جامع که اژدهایی بود چهار سر. چون مثل بچه ی آدم سرم را زیر نینداخته بودم و مدیر گروه انتصابی رو مصداق رییس انتصابی تر مملکت می دیدم و بر خودم فرض می دیدم مدیریت و انتخابهاش رو به چالش بکشم . برای او هم این آزمون تنها جایی بود که این دانشجوی زوری و تحمیل شده رو خفت کند و حقش رو بگذارد کف دستش ... همون روزها در گیر و دار بریدن بودم از رابطه ای که همه ی زندگیم بود، آدمی که جزء تفکیک نشدنی سلام احوالپرسی ها از من بود، رفیقی که اگر نگویم بهترین، جزو بهترین دوستهای این سالهام بود ولی باید می بریدم از رابطه ای که مسموم بود که بتوانیم هر دومان نفسی بکشیم.... پارسال این روزها شبهایی بر من صبح می شد که تا دمدمه های سنگین شدن پلک هام، خط به خط پی ام می شدم و جواب می گرفتم و تردیدهام از فضای مجازی جایشان را به یقینی می داد که شد بن مایه نوشتن هام در یاهو 360 مرحوم. وبلاگ نویسی رو شروع کردم و بعد هم ناژو به چنین روزی شد که بشود.
بیشتر از هر دفتر یادداشت روزانه ای که همه ی این سالها داشته ام ناژو را نوشته ام. ناژویی که دیگر جزو زندگیم شده و شاهد دردها و خوشیهام . سابقه ی وبلاگ نویسی نداشتم. اساسا نوشته هام جز برای حداکثر یک نفر خوانده نمی شدند،ولی این روزها به استناد آمار گیر بلاگ دست کم 40 - 45 نفری به بلاگم سر می زنند که دوست دارند یا ندارند ، من را بالذات وبلاگنویس می دانند یا بلاگم را به دیوار توالت عمومی تشبیه می کنند برایم قابل احترامند و عزیز! یک سال از منِ پارسال گذشته و فقط خودم می دانم ناژو چه جاهای خالی را برایم پر کرده! امشب تنها برایش تولد گرفتم و با ناژو یک سالگی زندگی جدید خودم را هم جشن گرفتم!

۵ نظر:

pariss گفت...

تولدش مبارك.
شاد باشي هر روز و هميشه ...

گورنوشت گفت...

اوهوم. ایشالا بنویسی مدام و من اجازه داشته باشم بخونم مدام تر

علی گفت...

زندگی به سوی فردا
پیش میرود
با ما یا بی ما

پس همراه شو عزیز
به امید فردای بهتر برای ناژوی عزیزٍجان

تولدتان مبارک

برزگ گفت...

نوشته های ناژو را پرشور و لبخند پرآسایش روزهایی آرزو می کنم که از بودن سخت دلشادند.می خوانمت مدام

شقایق گفت...

هه! کاش منم ناژو بودم، روز تولدم اینقدر تحویلم می گرفتن!:))