۵ خرداد ۱۳۸۸

...

...
آری در مرگ آورترین لحظه ی انتظار
زنده گی رادر رویاهای خویش دنبال می گیرم.
در رویا ها
در امیدهایم !

"سرود آن کس که از کوچه به خانه باز می گردد" منتهای رویا و امید ما نبود مگر، نیست مگر؟ چرا مرگ آورترین لحظه ی انتظار، قرن می گذرد بر من؟

۲ نظر:

علی گفت...

فکر کنم تو سرت بازار مسگراس!!!
بیا ببرمت امامزاده داوود بلکم....

شقایق گفت...

فقط آدمی که تو کله اش از این خبرها باشه، می تونه همچین نظری بذاره، این صدا رو از این فاصله ی دور تو کله ی من بشنوه...