۲۸ اسفند ۱۳۸۷

!محض اطلاع


توی فیلم میلک، هاروی در توصیف دوست پسر جدیدش به دوست پسر سابقش می گه"وقتی بر می گردم خونه پیش جک لازم نیست از سیاست بگم، هوشمندانه حرف بزنم و…

نمی دونم دقیقا چرا همیشه این سوء تفاهم در مورد من وجود داره که با من نمی شه حرف روزمره زد، نمی شه بددهنی کرد، پیش من باید یه چیزهایی رو رعایت کرد. که پیش من باید حرفهای مهم زد. حتی تو جمعهای دخترونه و زنونه که به قول دوراس حرفها از زندگیه و بس- حیات مجسم- انگار من که باشم جنس حرفها عوض می شه. حرفی که می زنم البته شکوه نیست از اینکه نزدیکام چرا اغلب با حرفهای تلخ و جدیشون سراغ من میان؛ حرفم اینه که این وجه شادِ سرزنده ی دلقک من که تقریبا حالا از یاد نزدیک ترین آدم زندگیم هم رفته- به استناد جنس حرفای اخیرش- هنوز زنده است و فعال. گیرم یکی دو سال گذشته چندان مجال ظهور نداشته.
نقیض این حرفِ هاروی لابد حرف خیلی هاست برای بریدن از من. این تصور ساخته شده از من، صرفا به خاطر اینکه برای فرار از شنیدن حرفهای چیپ دلال ِ محبت مآبانه هزار جور ترفند دارم، ساده گرفتن منی است که گاه خیلی خوب می تونه از سطح زندگی لذت ببره بدون اینکه به ورطه ی مبتذل شدن بیفته. خوب من هم گاهی خسته می شم، گاهی به نبض زندگی احتیاج دارم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

یه قصه براتون میگم اما می خوابین....
تو موجود سرزنده ای هستی که تازه تو این بهار داری سر از خواب زمستونی درمی آری!!!! خودت نمیبینی که چه قدر تنت شکوفه داده.........