بار دلم می شود این طور که سهم من از همه آنچه که می توانم باشم همینقدر اندک است. بار دلم می شود وقتی باید بپذیرم که انگار همیشه من باید بفهمم و کنار بیایم. بار دلم می شود وقتی می بینم آنقدر در پیله تنهایی خودم فرو رفته ام که آسیب پذیر ترین موجود جهان شده ام. بار دلم می شود وقتی این پیاده روهای پاییزی مجالی برای شیطنت و چرخیدن و نفس عمیق کشیدن نیستند. نه مثل سالهای پیشتر از سال پیش. بار دلم می شود که اینطور سپرده شدم به دست باد....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر