۸ مهر ۱۳۸۷

سکوت!

من یه دوست دارم که می تونم کنارش سکوت کنم و هیچ احساس بدی نداشته باشم از اینکه حرف نمی زنم. هیچ وقت هم این سکوت سنگین نمی شه یا هیچ کدوم از ما در صدد بر نمی اییم که با فیلرهای کلیشه ای پرش کنیم.
توی چت کردن هم با یکی از دوستام اینو تجربه کردم. نوشتم سکوت؛ نوشت سکوت و چند دقیقه گذشت تا دوباره حرف زدیم.
اینجا، امشب دلم می خواست یک پست سکوت بنویسم. اول فکر کردم با ننوشتن می شه... اما ننوشتن فرق داره با سکوت نوشتن.
دلم می خواست این یک پست سکوت باشه با پس زمینه صدای باد...

۱ نظر:

فروغ گفت...

همیشه سکوت بودم و حالا هم که پس از سالها می خواستم این سکوت رو بشکنم باز هم ترجیح دادم سکوت شوم.