۱۶ شهریور ۱۳۹۱

تند تند

 
جاي خالي يك واژه
كه تو از زندگي من برداشته اي
مرا به دويدن وا داشته
شهرام شيدايي

من نمي دانم چرا اينطور تند تند شده ام. تند تند درس مي دم. تند تند تابلو پاك مي كنم. تند تند حرف مي زنم. تند تند راه مي رم. آهنگهاي تند تند گوش مي دم. تند تند مي خونم .تند تند ورزش مي كنم.  همه چيز رو تند تند مي خوام. بي صبر شده ام. بي صبر يوده ام.
تنها جاي آرام كه تند تند مي تپه دلمه. چيز مهمي توشه...

۱۱ شهریور ۱۳۹۱

Live to the full

يك جور وروجكانه  اي توي چرخ خريد وول مي خورد. از اون دست دختر بچه هايي بود كه دلم ضعف مي ره براشون. موهايي  كه به ضرب و زور كش و گيره باز هم آشوب زده بود و لباسي كه دل آدم رو ضعف مي برد. هي دولا مي شد خريدها رو مي ذاشت روي كانتر . اصرار هم داشت كسي كمكش نكنه. خيره خيره نگاش مي كردم. مامان باباش خيلي جوون بودن براي داشتن يه دختر 4 ساله حدودن.خيلي...
حالا در آستانه دهه چهارم زندگيم، فكر مي كنم به نداشته هام. داشتن همچين جونوري بدون شك يكي از لذتهاي بزرگ زندگي آدمه. اما من... انتخاب كردم كه مستقل زندگي كنم. انتخاب كردم كه از يك ازدواج امن سر باز بزنم. انتخاب كردم كه كولي وار دوست داشته باشم، دل بكنم، رد بشم، بگذرم... به اين فكر مي كنم  كه اين لذت اغواگر به بهاي چه چيزهايي برام تموم مي شد؟ فقد اين دستهاي كوچك رو قراره چه چيزي براي من پر كنه؟ مدركم؟ زندگي پر ماجرام؟ عشق هاي به باد شده ام؟ ... باز مي بينم اين همه مي ارزيد به تن دادن. به راه همه رو رفتن و بعد پشيمون بودن... حالا خوشحالم از اين همه داشته هام. براي مادر شدن هيچ وقت دير نيست... براي زندگي را تا سر حد مرگ زندگي كردن دير مي شد... خوشحالم كه بيست تا سي سالگيم امن نگذشت...