در جستجو را دو باره هديه گرفتم. بار اول دو جلد كتاب با برگ اعلا و چاپ عالي به انگليسي از طرف دوستي كه فكر كنم حالابايد پشيمان باشد كه همچه چيزي را هديه داده. گيرم هرچقدر هم من عزيز بودم برايش.
بار دوم هفت جلد مركز را يك جا توي يك پكيج خوشگل كه ديگر معرف حضور هست هديه گرفتم. جايزه دفاع دكتري. از طرف كساني كه هيچ باور نمي كنم اين قدر حواسشان به دل من بوده. اوج روزهايي كه روز به روز و ماجرا به ماجرا فهميدم دوستي برايم نمانده. روزهايي كه فهميدم اين همه مشغله من و دوري هام بالاخره از يادشان برده كه مني يادشان هست
دلگرمم. يك طور خوبي كه اگر ترجمه رمان جديد بگذارد و دستهاي ماژيكي معلمي باز اينجا بنويسم از حال و روزم. ياد شبهاي ناژويي...
۳ نظر:
چه خوب فرصت کردین دوباره بنویسین
بیا خانه مان
ززززلام....
ارسال یک نظر