۱ اسفند ۱۳۸۸

...

یه عاشقانه ی بی سر و صدای بی حاشیه ی بی خانواده ی بی مُهرِ گم، در چهار دیواری ای گوشه ی این شهر بی در و پیکر خواست زیادی نبود. خواست زیادی نیست...

۲ نظر:

خود .......................ارضایی گفت...

نوشته هات خیلی خوبن ناژو / اینگونه بی پروایی ها را می پرستم این روزگار !

ناشناس گفت...

این بیشترین خواست هر انسانی می تونه باشه. گمان نکن که خیلی قانعی.خواستن دست یافتنی های فردی مثل تحصیل و پول و حتی شهرت در برابر اینکه یه یار خوب گیر آدم بیاد عین آب خوردنه. اونی که تو می خوای یعنی یک نفر شدن دو نفر . اوووووووووووووه ... خیلی سخته ... خیلی خواست زیادیه ... اول باور کن که خواست زیادیه اونموقع می فهمی که تحمل انتظار این توقع هم باید به اندازه خود تقاضا وسیع باشه . این خواست شما ( که خداوکیلی خواست بنده هم هست ) که داره ساده بیان می شه منو یاد اون شوخی می اندازه که بعضی ها می گن : خدایا برسون یه گونی اسکناس