۱۱ آذر ۱۳۸۸

جنایت ما عين خيانت ماست و بلعكس!

نق مي زنم كه حالم هيچ خوب نيست. كه كار دانشگاه و تزم گير كرده و طبق معمول همه چيز را به همه چيز مي بافم و تراژدي اي نگفت مي سازم از زندگي اين روزهام. مي گويد سورپرايز دارم برات. تن مي زنم! مثل هميشه! مي آيد و سر از خانه هنرمندان در مي آورم! سالن شماره ي دو! آگاممنون غني زاده! 75 دقيقه شگفتي خلص! مي خندم هم از ته دل! دلم هم مي خواهد دقيقه ها براي جواد نمكي دست بزنم و هورا بكشم!
بيرون كه مي آييم خوب خوبم. انگار كه من نبوده. يك ريز حرف مي زنم. نگاهش آرام مي شود...
پ.ن. لازم نيست بگم كه حتمن بريد ببينيد نمايش رو ديگه؟هست؟

هیچ نظری موجود نیست: