۱ آذر ۱۳۸۸

داستان من و تزم!

کله شقی هم حدی داره!
نداره!
برای من نداره. فوق، آخرش اخراجم می کنند. دل که نبسته ام. به جهنم.
فرم قبلی را پاره کردم، ریختم دور.
رفتم گفتم نمی تونم! قد من نیست.
گفت بنویس!
امروز رفتم دادم بهش.
گفتم : استاد! رد می شه یعنی؟
گفت: نه! من هستم!
اضطراب و خشم و خستگی و کابوس شده خلاصه ی شقایقی که منم...

۲ نظر:

ناشناس گفت...

من هم معتقدم که انسان خوب نباید جلوه گری اش با چیزی باشد که خودش به دست نیاورده . آنچیزی که متعلق به خود ماست - با رعایت اندازه ها- فرصت بروز عاقلانه جلوه گری است. اما تن متعلق به ما نیست . تن به طبعت تعلق دارد و حسن ما محسوب نمی شود همانگونه که نقص تن عیب محسوب نمی شود. اگر با تن جلوه گری کنیم همانند کمرباریکان بانو و هیکلمندان آقا یا زیبارویان هر دو جنس کم مایه ایم و ابله. بی تردید کوته فکری است که بخواهیم تن را اسباب حسن فروشی کنیم. این که تن را در معرض تماشا بگذاریم از حیث عقل در مراتب و سطوح برهنگی نشانه ی سطوح کم عقلی و ناهوشیاری و سبک مغزی است.خرفم دربارهعقیده است نه درباره حفظ کردنی ها. به حفظ کردنی ها عقل نمی گویند . عقل از خمیرمایه عقیده و رای است. هر که جز ساده می پوشد بی تردید به دنبال کسب تحسینی بی خردانه است . چه خودش بفهمد چه خودش نفهمد . که اگر درنگ کند می فهمد. می فهمد که به دنبال کسب تحسین است. شما که نزدیکی را به زبان دیگری می شناسی ( پراکمیکس ) کمی که فکر کنی می فهمی که نزدیکی هایی که به غفلت و حیله و از راه تن باشد نزدیکی نیست ( صمیمیت نیست ) مجاورت است . همخوابی است . اسمش نزدیکی نیست . مجامعت نیست . تن در نزدیکی اسباب پیدایی رضایت نزدیکی است. فقط اسباب است. خود تن حظی نمی برد . امن و عیش ذهن یار مجموع است که آدمی را در مجامعت آسوده و راضی می کند. چه بسیار تن ها با هم همجوار شده اند و رضایتی در کارنبوده . بی تاب نمایش ها نباشم بهتر است. نوشته ات را جدی گرفتم و نگران باور گسسته و مبهم و گنگ شما شدم که این باورهای گنگ و ناخوانا امن و عیش نمی آورد و آدم را ذله می کند بیشتر.عیشش دوام ندارد. خار و پاره است. سرزنده و شفاف و معین باشید. .

شقایق گفت...

ناشناس عزیز فکر می کنم بهتر بود این کامنت رو سر جاش می نوشتید! به هر حال ممنون!