۲۲ آبان ۱۳۸۸

مبارکتان !

من آدم محیط های آکادمیک نیستم اصلن! توی گیر و دار جزوه نوشتن و تالیف و ترجمه برای "سمت" و سازمانهای مشابه هم هیچ وقت نبوده ام. همین طورهاست که بخش نامه های وزارت معلوم و توابعش هم هیچ وقت به فلان نداشته ام نبوده. بلند پروازی پریدن به پله آخر نردبامِ کج سلسله مراتب دانشگاههای این دیار هم هیچ وقت دغدغه ام نبوده. درس خوانده ام اما! سفت و سخت و جدی! خوانده ام اما همیشه به عشق چیزی که خوانده ام!تمام هم که بشود این دوره ی پژوهش،بر نمی گردم. رویای من جای دیگریست. کنج کتاب فروشی ای کوچک که بوی چوب بدهد و توتون کاپتان بلک و تلخی قهوه! پز استادی دانشگاه و بورسیه ی وزارت فخیمه ی معلومه هم بماند برای همانها که احکام نبش قبر و نماز وحشت بلدند.

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

شوهر آدم خوب باشه هر دو حالتش فاز میده ... به خدا

امیر گفت...

همه چیزش خوبه...بستگی به چیزش داره

وینک

ناشناس گفت...

بوی توتون،کاپیتان بلک، کتاب فروشی، رؤیاهای تو دوست داشتنی است. دانشگاه، چه بود جز جایی برای ناامیدی و خستگی. جایی که طرازی است برای فرار. برای شرافت.

برزگ گفت...

تازه بغل کتاب فروشی هم باید گل فروشی باشه.

pariss گفت...

سوت بلبلي دو انگشتي
واسه خانم دكتر
3 تا ...........

ناشناس گفت...

من هم با شوهر خوب موافقم. شوهر خوبو می شه صبح اول صبح جای شیکر ریخت تو چایی با نون پنیر خورد. انقده خووبه !

شقایق گفت...

من راستش ربط این پست رو با شوهر اینا که می فرمایین نفهمیدم!
بعد پریس جون من رسمن هلاک اون سوت بلبلی دو انگشتی هاتم!

صفا گفت...

به امید روزی که آکادمی های این مملکت جای آدمهای باهوشی مثل تو باشه...امروز در یه کنفرانس یه استاد نازنین وموقر وقتی کلامش تموم شدو کف زدنها شروع شد صحنه جالب این بود که موقع رفتنش تمام جمعیت توی سالن بلند شدن و ایستاده ومداوم دست میزدن..خانم موقر و افتاده ایست که البته اگه از همسن های تو بود هیچوقت ما امروز از کلامش زنده نمیشدیم....

ناشناس گفت...

ربطش عنصر " دلخوشیه " . چیزی که بشه باهاش هم کرسی های خشک دانشگاه و هم کرسی های مرطوب کتابفروشی را تجمل کرد . دوای درد رماتیسم و کمر درده شوهر . البته شوهر خوبا !! شوهر خوب !

شقایق گفت...

ناشناس عزيز!
بدون اينكه منكر اين مساله بشم كه پارتنر خوب -نه الزامن شوهر -مايه آرامش خاطره اما باورم اينه كه اين بخش زندگي- كار و تحصيلات- بخشيه كه تمام و كمال به خود آدم و دايره ي روحيات و حوزه ي فكريش بر مي گرده. من هرگز نمي تونم خودمو راضي كنم كه چون پارتنر خوبي دارم نشيمن گاه باقي زندگي ناپايدار!واسه من هرچيزي جاي خودش رو داره و البته قائلم به بركنش همه ي اينها كه اگه درست باشه به زندگي آدم تعادل مي ده.