۲۰ مهر ۱۳۸۸

اندر مدح گودر

ترك گودر آسان نبود! لابد بايد جا كن مي شدم از خانه ام كه ببرم ازش. جاي همه جور تنهايي را پر كرده بود برام. جاي هزار دوست واقعي نداشته و از دست رفته! آدمهايي كه از روي شرد آيتمت مي فهمند كه لابد هستي و چطوري !
اين جا كه هستم آدمهاي واقعي هم هستند. صبحها با صداي زندگي بيدار مي شوم و شبها با شب بخير و بوسه هاي واقعي مي خوابم. 6 سال دور بوده ام از اين زندگي! سخت است. آسان تر است! مي دانم هم كه موقت است...
موقت است مثل دوريم از وبلاگم، از نوشته هاي راه و بيراهم ، از خلوت تنهام، از سكوتهاي آزاردهنده! و از هزار چيز ديگر...
دست به كار ترجمه شده ام و اين يعني خوبم.
پ.ن.1ممنونم از همه گودريان عزيز!
پ.ن.2 عنوان يك كم دزدي است / از رو دست ترسا نوشتم.

۵ نظر:

ترسا گفت...

این عنوان که از رو دست من نیست؛ از رو پای منه! (دقت کن من الان دست رو متضاد پا گرفتم بس که خردمندم!!!)
حالا من از طرف خودم خواهش می کنم یه ذره باشی... فقط یه ذره. به خودم هم دستور میدم یه ذره نباشم جون دیگه شورش رو درآوردم :) ما کلا البته با هر استانداردی مخلصیم

شقایق گفت...

خوب اگه آدم ناژو باشه و بعد دو روز بیاد بلاگش رو باز کنه و این کامنت رو ببینه فقط می تونه بگه چشم!:)

ناشناس گفت...

چقدر تو ماهی دختر !چقدر ماه مینویسی...من هم از گودر ممنونم که تو رو برام فرستاد!!....شاد باشی هر جا که هستی...چی ترجمه می کنی؟

شقایق گفت...

ممنون از لطفت ناشناس جان!
یه داستان کوتاه!

صفا گفت...

بخدا نمیخوام ناشناس باشم.این سیستم Blogger بازی درمیاره!!باوجود اینکه gmail مینویسم ولی قاط میزنه!!ایندفعه گزینه نام/آدرس اینترنتی را انتخاب کردم.ببینم صاحب هویت میشم!!!