یکی از مهمترین دلایلم برای تن ندادن به هر گونه رابطه ی نهادینه - و تاکید می کنم نهادینه که الزامن به معنای بلند نیست- ترس از بوی نا گرفتن رابطه است. وقتی حساسیت ها بدل به عادت می شوند یا کشف هر چیز تازه در طرف رابطه در حکم تلاشی طاقت فرساست تا فرصتی شگفت! وقتی عهدهای اولیه تبدیل به بار خاطر می شوند یا نقشهای دلخواسته رنگ وظیفه می گیرند. حواسم بوده همیشه که از این چیزها بپرهیزم. نیک نِیم ها را چند وقت یکبار عوض کنم یا تکیه کلامها را! مکان ها را یا حتی خوردنیها را. حواسم به مناسبتها بوده! به تبدیل روزهای عادی به مناسبت!به گمانم این چیزهای کوچک گاهی رابطه را تازه می کند، هر چند اینها هیچ کدام کافی نیستند. هیچ وقت شوق روزهای اول دائمی نمی ماند. دست بالا حس هایی نو به نو می شود اما جنسش با روزهای کشف و شهود و شگفتی اول متفاوت است. رابطه ی بلند را تجربه کرده ام! رابطه های کوتاه را هم! دیگر مطمئن شده ام که تازگی یک رابطه به زمانش نیست. شده که رابطه ای کوتاه ملالی هزار بار بیشتر از رابطه ی بلند برایم به بار آورده باشد. تازگی یک رابطه به آنی ست که باید باشد. نه در یک نفر که در هر دو سوی رابطه. و این تعریف شدنی نیست. به گمانم بخت است و اقبال! اینکه کنار کسی قرار بگیری که نهادینه شدن را تاب نیاورد یا تکرار شدن را! از غذای فلان رستوران بالای شهر همانقدر لذت ببرد که از کله پاچه ی طباخی جنوب شهر! از ناگهان وسط خیابان بوسیده شدن همانقدر دلش بلرزد که در خلوت دو نفره! یا نمی دانم دیگر چه که معنای خطر کردن و آزمودن چیزی تازه داشته باشد! رنگ و لعاب و فر و هایلایت و ته ریش و پروفسوری و موی مدل فلان و ... هیچ افاقه نمی کند وقتی آدمها کانسپت خاص خودشان از تازگی را دو نفره - یا چند نفره- با هم نسازند!
پ.ن. روی صحبتم این جا با آدمهایی که نهادینه شدن را می پسندند و برایش وقت می گذارند نبود!
۱۰ نظر:
هاه! چه دلخواه...چه دور...!کمی نزدیک تر بیا.
بهتره آدما جای این که هی غصه اینو بخورن که طرفشون چقدر نهادیه یا تازه است به قول تو، ببینن خودشون همونی که از خودشون توقع دارن هستن یا نه. اگر سعی کنن اپتیمم خودشون باشن فوقش طرفشون از صرافت ادامه میافته.
راستش ترسا جان مساله اینجا اصلن غصه خوردن نیست. من سعی کردم از ملالی بگم که جزو لاینفک هر رابطه ی نهادینه است. چیزی که همه طبیعی قلمدادش می کنن اما به نظر من عامل هزار جور گیر و گرفت و به قول دوستی خشونته!حرف من اینه که باید متوجه این موضوع بود!
شايد نكته در اين است كه اين نهادينگي و تازگي كه تو از آن نوشته اي نه به عنوان خصيصه اي خاص در آدم ها، كه به شكل قطب هاي وجودي خود ما يا شايد بهتر باشد به اين تعبير كنيم كه نهادينگي و تازگي ، دو كيفيت است كه در بين ما و در حد فاصل من-تو هاي ماست.
اما من فكر مي كنم ملال نتيجه ي نهادينگي نيست كه بر عكس . اين روزها به دفعات اين را فهميده ام كه آدم ها براي فرار از تازگي، همان تازگي كه تو مي گويي؛ به ملال و بعد هم نهادينگي پناه مي برند. در ملال قدرت سنجيدن و محافظه كاري و معادله ي برنده-بازنده اي هست كه هل مي دهد ما را به سمت چرخ درنده اي كه به خصوص اين روزها با تك تك ياخته هامان حسش مي كنيم.
یاد یکی از دوستهای قدیم اغتادم که می گفت من چطوری یک عمر مردی را با یک پیژامه خط خطی تحمل کنم؟؟!! سالها گذشت شاید15 سال ...اون وشوهرش برای اولین بار میدیدم وانصافا عاشقانه نه حتی بالاترازعشق.صمیمانه ودوستانه به هم نگاه میکردن....البته من هم شخصا نتونستم نهادینه بشم!!!...راستی چطوری وارد گودرم شدی؟؟به هر حال از آشنائیت خوشحالم....
بيشتر بنويس. مي خواهم واضحتر ببينم.
بنويس اگر تكرار، خاطرهي ماندگاري از رابطه بسازد، بوي نا ساطع خواهد شد؟
بنويس ماندگاري يك رابطه، تكرارپذيري و ضرباهنگ منظم و نامنظم ساختن از بودن و ديدن و قدم زدن، منجر به بوي نا خواهد شد؟
بنويس كهنگي و تازگي، دو سر كدام لوبياي سحر اميز بالارونده در دوستي است.
صفا جان من تو رو تو گودرم ندارم،و چون شرد آيتمم پرايوته قطعن اشتباهي شده!
اميد جان به نظرم به اندازه كافي اين پست روشن هست!با توضيحي كه براي كامنت ترسا نوشتم روشن ترش هم كردم. احتياج به توضيح نداره كه اين ديدگاه منه! به هر حال ممنون از كامنتت!
خب راستش ؛ ببخشيد اول سلام ، مي خوام بگم اسم هايي كه انتخاب كردي با توضيحاتي كه براشون دادي مطابقت نداشت ، اينجوري بگم اين جمله هايي كه نوشتي تك تكشون جمله هاي قابل فهم و به قول شما ريزنيبله ! اما راستش من از كنار هم قرار دادنشون نفهميدم اخرش چه نتيجه اي مي خواي بگيري، حتي برداشتم اينه بر خلاف اون جمله اولتون كه گفتيد از رابطه هاي نهادينه پرهيز مي كنيد يه جور ارادت پنهاني به اين نوع رابطه داريد كه در بعضي از جمله ها خودش رو لو مي داد .ببخشيد اگه كنجكاوي كردم ولي موضوع برام جالب بود
احتمالن كدوم جمله ام باعث چنين برداشتي شده مهدي؟؟!!!
اين همه علامت سوال و تعجب كه جلوي اسمم گذاشتي يعني اينكه برداشتم اشتباه بوده ، قبول . راستش من از نهادينه يك تعريف مثبت توي ذهنم دارم مثل تصويري كه از قدمت دارم .شايد همين پيش زمينه باعث شد كه حس بعضي جمله هات رو اونجوري كه مي خوام مصادره كنم .حالا كه دوباره خوندم خارج از اينكه هنوز روي اسم ها باهات دعوا دارم ! ولي من رو جزو طرفداراي ديدگاهت حساب كن
ارسال یک نظر