۱۵ شهریور ۱۳۸۸

بوی تو

از عصر تا حالا دستهام رو نشستم! نمی شورمشون! ببینم تا کی بوی تو رو نگه می دارن...

۴ نظر:

علی گفت...

در را کوفت و رفت...
اکنون
من
چگونه نگاه دارم
عطر را در هوا
و نم اشکش را بر پیراهنم....

گورنوشت گفت...

:) اومدم بگم کوفتت بشه دیدم همه حس عاشقانه ش رو به هم میریزم

شقایق گفت...

اگه تو ریدر بودی هنوز گورنوشت جون، می دیدی که چه نوتی پای این پست گذاشتم!صبح که بیدار شدم قرار بود پاکش کنم این پست رو! دیدم 12 تا لایک خورده. گذاشتمش باشه واسه اونایی که دوستش داشتن. دستهای من همیشه محکوم به نداشتن بوده و هست! حس عاشقانه ای نداشت این پست... باور کن که واقعا کوفتم شد.

برزگ گفت...

کیه ی که بفهمه؟