۲۲ مهر ۱۳۸۷

کتابهای تو

اول هر کتاب چه یادداشتی باشه چه نباشه نشانی از کسی یا مکانی یا زمانی رو با خودش داره. عادت داشتم به تاریخ زدن کتابهایی که می خریدم. به نوشتن دلیل خریدن. تا تو اومدی تو زندگیم. رد پای من تو کتابهایی که می خوندم با رد پای تو فرق داشت. تو صریح و حریص با اون دست خط قاطع با اون نشان ویژه چپ دست بودنت عمود بر افقی خطوط می نوشتی و من یادمه عاشق خوندن کتابهای تو بودم، عاشق خوندن همه نظرای تو که خلع سلاحم می کرد و پرم می کرد از شوق! بیشتر از خود کتاب حتی! بیشتر از "شیدایی..."
گذشت. و من حالا دیگه نه تاریخ می زنم، نه می نویسم که چی شد این کتاب رو خریدم و نه کتاب رو چپکی می گیرم که کناره هاشو بخونم. نه حتی رد پایی از خودم جا می ذارم .این روزها مثل آدمهای جدی کتاب می خونم ، نه آدمهای عاشق!بی هیچ نشان یا یادداشتی. نشان این روزها بی نشانی است.

هیچ نظری موجود نیست: