نه کتابها و موسیقی، نه مکان ها و آدمهای مشترک، نه تصویرها و لباسها... هیچ کدام! بوها ویرانم می کنند. همه چیز فراموشم می شود... اما بوی صابونِ تن شستن از هماغوشی نخست یا بوی خانه یا اتاقی که مامن تن و جانم بوده یا بوی تن آدمی که بوده برایم ،کوتاه اگرچه...
همه چیز یادم می رود اما اولین بوها...
همه چیز یادم می رود اما اولین بوها...
۶ نظر:
ها ها... نه بوی همآغوشنی، بلکه بوی شستن شدن از همآغوشی... لطف فرمودین... منتظر نوشته های داغ و تب دار بعدیم
¤¤¤
دقتم جلب شد. میبینم، تجربیات حس شامه مون قابل بازسازی برای ذهنمون نیست (یعنی عین بقیه حس هامون نمیشه تجسمش کرد) حتی در خوابها هم بوها، راهی ندارن.
نکنه میخوای نظرهم بدم؟نه من هیچوقت تو مسائل خصوصی دیگران دخالت نمیکنم.
bobarang.blogfa.com
مرسی ناشناس جان! عالی بود لینک.
باز پاییز شد و معجزه ی بوها همه رو داره اذیت می کنه .
مست از بو ها هستم .
پادشاه فصل ها پاییز
"بوها ویرانم می کنند" .
خیلی قشنگ گفتی .
ارسال یک نظر