مربی پرورشی امان یک روز صبح سر صف، پشت بلندگو خط و نشان می کشید که مقنعه ی کوتاه اگر بپوشیم ال می کند و بل! که فلسفه ی مقنعه این است که پستی و بلندی بدنمان را بپوشاند از چشم نامحرم، که کوتاه باشد این نامحرمان گرگ چه می کنند و چه می شود... روپوش های گشادمان هم فلسفه اش همین بود، کفش ها و جورابهای تیره هم...
عاشقیِ درست هم می گفتند و توی کله امان کردند که فارغ از تن است و خواهش ارو.تیک. که مردی که بخواهدت خانه اش نمی بردت، که تا جاری شدن خطبه ی عقد خیال تنت را ندارد. که مردی که "مرد" باشد برای "خودت" می خواهدت نه "تنت"...
آقای دکتر نمی دانم کی، چند شب پیش در رسانه ی ملی فرمایشاتی داشتند در باب اینکه زن درست، لباس کار می پوشد و آرایش نمی کند که مردان بیگانه به بدن و چهره اش نگاه نکنند. که اگر زنی بیرون، نگاهی را به سمت خود بکشاند حتمن زن بدی است، که لابد قصد بر اندازی بنیان خانواده را کرده. که زن درست خوب مسلمان جوری می آید و می رود که کسی نگاهش نکند. بماند که همین آقا بر این باور بود که همین زن خوب ِکاریِ نجیب در حریم منزل باید یک پو.رن استار تمام عیار باشد...
همه ی اینها را که مرور می کنم می بینم این حضرات هر کاری کردند تا تنمان را نفی کنند؛ که ارو.تیسم را از زندگیمان حذف کنند و منحصرمان کنند به نهادی که مجاز می دانند. تعریفمان کردند، دو پاره امان کردند، انگ زدند، اخراجمان کردند، بد کاره و هرزه و فتنه گر نامیدندمان، به جرم اینکه ما نسل سرکوب شده ی جنگ دیده ی نفی شده، مردِمان را خودمان تعریف کردیم، نهادهامان را خودمان ساختیم،بوسه هامان را مخفی نکردیم، لذت تنمان را دوست داشتیم و به رغم همه جور طعن و تحقیر و انگ و بدنامی، تنمان را به مهریه ی حلال آقایان نفروختیم و عشقمان را وجه المصالحه ی داد و ستد نکردیم. رنجش را هم کشیدیم، دردش را هم به تن خریدیم.و اینطور هاست که حالا جواب سوالم را پیدا می کنم. باید هم از این نسل جسور بترسند و برایش برنامه های آنچنانی بسازند که ارشاد شود. باید هم از از هم پاشیده شدن نهادی که سی سال برایش هزینه کرده اند بترسند. از بر باد رفتن ایمان نرینه هاشان با پستی بلندی تنمان، بی اعتقادی مان به کلمات عربی که حلال و حراممان می کند... باید هم بترسند... خوابتان آشفته شده؟...آشفته تر هم می شود...