من و میم همکاریم. یک پست در دو دپارتمان مختلف. میم واجد یک ویژگی منحصر به فرد است. چیزی که من فاقدش هستم. بهتر از همه ی آدمهایی که به عمرم دیده ام بلد است مطالبه کند. چه حقش باشد چه نباشد. طلب می کند؛ می خواهد؛ پس باید بشود. اغلب هم می شود. چون رئیس می داند که وقتی میم می گوید باید تا شنبه اینترنت دفترم وصل باشد و صندلی ام رنگش به رنگ دیوارها نمی اید شوخی نمیکند. صبح شنبه با این پیش فرض وارد می شود که خواسته اش اجابت شده. اگر نشود علم شنگه ای راه می اندازد دیدنی. خنده دار...
این سوی ماجرا منم که بعد از اسباب کشی به ساختمان جدید هنوز کامپیوترم وصل نشده. فقط از اول یک بار گفتم من اتاق بدون پنجره نمی روم. به برکت وجود منشی مهربانم ترتیبش را دادند که پرنورترین اتاق ساختمان نصیب من شود.
تا یاد دارم همینطورها بوده. مطالبه نکرده ام. همیشه همه چیز لطف سایرین بوده نه وظیفه شان. درخواستهام را یک بار فقط گفته ام. اگر توجهی نمی شده فرضم این بوده که یا برای آدم مقابلم اهمیت نداشته یا در توانش نبوده. این طور آدم کله شقی هستم من. همین است که وقتی گاهی کارد به استخوانم می رسد و جیغ می کشم یعنی کار از کار خیلی وقت است که گذشته.
ضعف است این. آدمیزاد باید بتواند طلب کند. آدمیزاد باید بتواند کولی بازی راه بیندازد که فلان چیز را می خواهد، فلان چیز باید بشود، فلان کار الزامی است... حق و ناحق هم ندارد... این ها را گفتم که بگویم یک چیزی امشب حق مسلم من بود و نشد... و به قدر مرگ عصبانیم که سهم من این همه کم شده از حق مسلمم.
این سوی ماجرا منم که بعد از اسباب کشی به ساختمان جدید هنوز کامپیوترم وصل نشده. فقط از اول یک بار گفتم من اتاق بدون پنجره نمی روم. به برکت وجود منشی مهربانم ترتیبش را دادند که پرنورترین اتاق ساختمان نصیب من شود.
تا یاد دارم همینطورها بوده. مطالبه نکرده ام. همیشه همه چیز لطف سایرین بوده نه وظیفه شان. درخواستهام را یک بار فقط گفته ام. اگر توجهی نمی شده فرضم این بوده که یا برای آدم مقابلم اهمیت نداشته یا در توانش نبوده. این طور آدم کله شقی هستم من. همین است که وقتی گاهی کارد به استخوانم می رسد و جیغ می کشم یعنی کار از کار خیلی وقت است که گذشته.
ضعف است این. آدمیزاد باید بتواند طلب کند. آدمیزاد باید بتواند کولی بازی راه بیندازد که فلان چیز را می خواهد، فلان چیز باید بشود، فلان کار الزامی است... حق و ناحق هم ندارد... این ها را گفتم که بگویم یک چیزی امشب حق مسلم من بود و نشد... و به قدر مرگ عصبانیم که سهم من این همه کم شده از حق مسلمم.
۲ نظر:
منم مثل تو ام با اين تفاوت كه به اين راحتي ها كارد به استخوانم نمي رسد. تقريبن كمتر كسي عصبانيت من را ديده.
راستي حق مسلم اون شبت چي چي بود كه بر آورده نشد؟
خیلی روشن و شفاف می نویسی.لذت می برم چون حرفهای خود خودته.بدون دخل و تصرف.شادی باشی{علامت گل}
ارسال یک نظر